با تیر غم و بلا، نشانش نکند
حیران زمین و آسمانش نکند
میخواهی اگر روشنی آب شوی
یا در شب تیره مثل مهتاب شوی
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
چه میبینند در چشم تو چشمانم نمیدانم
شرار آن چشمها کی ریخت در جانم، نمیدانم
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
بر سفرۀ این و آن، سخن ساز مکن
جز درگه حق نیازت ابراز نکن
خواهی که تو را عشق به منزل ببرد
کشتیِ تو را خدا به ساحل ببرد
چون صبح، کلید آسمان میدهدت
عطر خوشِ عمر جاودان میدهدت
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
میخواهی اگر رزق فراوان برسد
از ابر کرم بارش باران برسد
گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است
خود را به غنای طبع آراستن است
از لطف نسیم، گل شود گلگونتر
زیباتر و دلرباتر و موزونتر
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
گر زنده دلی مرام تکریم بگیر
ور مرده دلی مجلس ترحیم بگیر
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است
دفاع از سنگ در دینی که من دارم از آیین است
روشن چو دل از نور محبت گردد
با مهر قرین، دور ز محنت گردد
گر بنده به حق رسید، مولا گردد
وز بندگی ار گریخت، رسوا گردد
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن