سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست