باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را