بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را