رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده