فکر کردند که خورشید مکدر شده است
کوثری دیده و گفتند که ابتر شده است
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟