ای نام تو شَهد سخنم یا الله
آرام دل و جان و تنم یا الله
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
ای آنکه فراتر از حضور نوری!
با این همه کی ز دیدهام مستوری؟!
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من