ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
مقصود عاشقان دو عالم لقای توست
مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...