از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
از غنچۀ بوستان، شکوفاتر باش
سرسبز بمان و باغبان باور باش
چون موج، خروشان و پریشان حالیم
دنیا طلبان بیپر و بیبالیم
گل، دفتر اسرار خداوند گشودهست
صحرا ورق تازهای از پند گشودهست
از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس