وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
میآمد و سربهزیر و شرمندهٔ تو
با گریهاش آمیخت شکرخندهٔ تو