آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما