میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
گوشها باز که امروز هزاران خبر است
خبری خوبتر از خوبتر از خوبتر است
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
قصه را زودتر ای کاش بیان میکردم
قصه زیباتر از آن شد که گمان میکردم