افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی