خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران، تر
پریشان است احوال من از حالی پریشانتر
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی