این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
بر درگهی سلام که ذلت ندیده است
آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد