شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را