در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود