ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است