در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است