با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر