بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
رد میکنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
آن یار که غائب است روی ماهش
تقواطلبیست، رسمِ خاطرخواهش
لبیک به جُحفه، پی حج خواهم گفت
حاجات به ثامن الحجج خواهم گفت
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
کمی بشتاب، باران تشنه ماندهست
دل آیینهداران تشنه ماندهست
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟