مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار
برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی
آه ای ابر کرامت تا کجاها میروی
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
آرزوی کوهها یک سجدۀ طولانیاش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش