سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
من آمدم کلماتت به من زبان بدهند
زبان سادۀ رفتن به آسمان بدهند
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
در آن نگاه عطشدیده روضه جریان داشت
تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست