ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست