باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر