حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا