آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
گر به اخلاص، رخ خود به زمین سایی صبح
روشن از خانه چو خورشید برون آیی صبح