هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند