از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
باز در سوگ عزیزی اشکها همرنگ خون شد
وسعت محراب چون باغ شقایق لالهگون شد
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم