بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت
عمری که به پوشاندن خورشید گذشت
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
تابید بر زمین
نوری از آسمان
یک روز که پیغمبر، از گرمیِ تابستان
همراه علی میرفت، در سایۀ نخلستان