سوی پیریام بردند لحظهها به آرامی
لحظههای خوشحالی، لحظههای ناکامی
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران