ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست
گلدستهها منادی شوق پگاه توست
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است