ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
ای خداجلوه و نبیمرآت
مرتضیخصلت و حسینصفات
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
اول دلتنگی است تازه شب آخری
چه کردی ای روضهخوان چه کردی ای منبری
همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل
هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم
ساز غم گر ترانهای میداشت
آتش دل، زبانهای میداشت