شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش