صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست
حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار