در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
این اشک رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود