در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود