در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود