زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
گفتی شب تیره ماه را گم نکنیم
در ظلمت، خیمهگاه را گم نکنیم
ای چشم! از آن دیدۀ بیدار بخوان
ای اشک! از آن چشمِ گهربار بخوان
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
خورشید به خون نشستهام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است