والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود