بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
با حضورت ستارهها گفتند
نور در خانهٔ امام رضاست
هستی ما چو پلک وا میکرد
به حضور تو التجا میکرد
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند