زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده