به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما
مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید