امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد
تا سینه را نشانهٔ تیر بلا نکرد
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت