قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد