چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
ای تیر مرا به آرزویم برسان
یعنی به برادر و عمویم برسان
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی