والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود