در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است