نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
علیاکبر همین که چهرۀ خود را نمایان کرد
خدا خورشید را در هفت پشت ابر پنهان کرد
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان