گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست